زيارت عاشورا و برطرف شدن دشواريها

يكى از علماى معروف شهر اصفهان در يادداشتهاى خود مى گويد: يكى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان كه نام او را نياورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحير شدم كه آيا آنچه را كه در خواب درك نموده بودم صحيح بوده يا خير، از مقدار اندوخته خود نيز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دكان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دكان كوچكى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دكانش ديدم در اولين فرصتى كه يافتم به صاحب دكان گفتم : با تو كارى دارم ، تقاضا دارم با من به مكانى بيايى و سريع باز گرديم ، او را به مسجد النبى واقع در خيابان ((جى )) بردم . كارگران و بنايان در مسجد مشغول تعمير بودند، در يكى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستيم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشكلى را كه هم اكنون در آن به سر مى برى از تو برطرف كنم ، از تو مى خواهم مشكلت را برايم بازگو كنى ، به او بسيار اصرار كردم ، ليكن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گريان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر كردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرين آن را خواندم  



موضوعات مرتبط: داستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ جمعه 8 دی 1391 ] [ 1:15 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

توسعه رزق و روزى با زيارت عاشورا

 چون اول باب سه حديث درباره زياد شدن رزق و روزى با زيارت امام حسين عليه السلام است لذا اين حكايت را هم مى نويسم و دليل ديگرش روضه خوانى تاجر نصرانى : عالم جليل و زاهد مسلم آقاى شيخ عبدالجواد حائرى مازندرانى فرمود كه : روزى كسى آمد خدمت خلد مكان شيخ زين العابدين مازندرانى (قدس اللّه سرّه العالى ) و از تنگى معاش خود شكايت كرد؛ شيخ به او فرمود: برو حرم حضرت اباعبداللّه عليه السلام زيارت عاشورا بخوان رزق و روزى به تو خواهد رسيد اگر نرسيد بيا نزد من ، من خواهم داد رفت . بعد از زمانى ملاقات شد گفت : در حرم مشغول خواندن زيارت عاشورا بودم كه كسى آمد وجهى به من داد و در توسعه قرار گرفتم .(8)
برآورده شدن حاجتهاى آيت اللّه سيّد نجفى قوچانى توسط زيارت عاشورا
آيت اللّه سيّد نجفى قوچانى رحمه الله فرمود:
بعد از آنكه دوبار زيارت عاشورا را در اصفهان و هر بار به مدت چهل روز براى بر آورده شدن حاجتها و مطالب شرعى خود خواندم ، بحمداللّه به مراد خويش دست يافتم ، و به اين زيارت اعتقاد پيدا نمودم ، براى همين پس از رسيدن به شهر نجف اشرف در اولين روز جمعه شروع به خواندن زيارت عاشورا نمودم و اين بار غرضم ظهور حكومت امام زمان (عج ) بود البته اگر خداوند آن را از من بپذيرد تا به شهادت و يا سرورى نايل شوم و همه آنها نور على نور است . من از كسانى نيستم كه شيفته سرگرميهاى دنيا و كثافات آن باشم ، من شيفته مولاى خويش صاحب الامر (عجل ) هستم و از قيد و بندهاى جهان آزادم .
اين زيارت را هر جمعه در نجف اشرف و يا در كربلا، حتى در مسير راه مى خواندم ، و در يك سال آن را چهل جمعه مى خواندم .
خداوند را بر سرّ درونم گواه مى گيرم من امام عصر را بسيار دوست مى دارم و از خداوند خواهان توفيق خدمتگزارى ايشان و حصول سرفرازى هستم 



موضوعات مرتبط: داستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ یک شنبه 3 دی 1391 ] [ 11:52 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

داستانهايى از زيارت عاشورا

 سفارش مؤ كّد امام زمان (عج ) به خواندن زيارت عاشورا
سيّد احمد رشتى مى گويد:
تاريخ 1280 هجرى قمرى به عزم زيارت بيت اللّه از رشت به تبريز رفتم و از آنجا مركبى كرايه كرده و روانه شدم ، در منزل اوّل سه نفر ديگر با من رفيق شدند.
در يكى از منازل بين راه خبر دادند كه قدرى زودتر روانه شويم كه منزل آينده خطرناك و مخوف است كوشش كنيد كه از كاروان عقب نمانيد.
از اين جهت دو سه ساعت به صبح مانده راه افتاديم هنوز يك فرسخ نرفته بوديم كه هوا منقلب شد و برف باريدن گرفت به طورى كه رفقا هر كدام سرهاى خود را به پارچه پيچيدند و تند رفتند من هم هر چه كردم كه بتوانم با آنها بروم ممكن نبود سرانجام از آنها عقب ماندم و ناچار از اسب پياده شده و در كنار راه نشسته و متحير بودم مخصوصاً به خاطر ششصد تومان پولى كه براى هزينه سفر همراه داشتم نگرانى بيشترى داشتم .
با خود گفتم : همين جا تا صبح مى مانم و به منزل قبلى بر مى گردم و از آنجا چند نفر مستحفظ به همراه داشته خود را به قافله مى رسانم .
در اين انديشه بودم كه در برابر خود باغى ديدم كه باغبانى با بيلش برف درختان را مى ريخت تا مرا ديد جلو آمد و گفت : كيستى ؟
گفتم : رفقايم رفتند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
به زبان فارسى فرمود: نافله (2) بخوان تا راه را پيدا كنى . من مشغول نافله شدم نماز شب تمام شد باز آمد و فرمود: نرفتى ؟
گفتم : واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: جامعه بخوان .(3)
من زيارت جامعه را از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و زيارت جامعه را تماماً از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: نرفتى و هنوز اينجايى ؟
بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم : آرى راه را نمى دانم .
فرمود: عاشورا(4) بخوان .
زيارت عاشورا را نيز از حفظ نداشتم و اكنون هم از حفظ ندارم از جا بلند شدم و مشغول زيارت عاشورا شدم و همه اش را حتى لعن و سلام و دعاى علقمه را از حفظ خواندم .
بار سوم آمد و فرمود: نرفتى و هستى ؟
گفتم : آرى نرفتم هستم تا صبح .
فرمود: من هم اكنون تو را به قافله مى رسانم . سپس رفت و بر الاغى سوار شد و بيل خود را به دوش گرفت و آمد.
فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو. من هم پشت سر او سوار شدم و افسار اسبم را كشيدم ، اسب اطاعت نكرد.
فرمود: جلو اسب را به من بده . عنان اسب را به دست راست گرفت و راه افتاد. اسب در نهايت تمكين پيروى كرد.
سپس دست مباركش را بر زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله نمى خوانيد؟
نافله ، نافله ، نافله ، سه بار تكرار كرد.
آنگاه فرمود: شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟
عاشورا، عاشورا، عاشورا.
سپس فرمود: شما چرا جامعه نمى خوانيد؟
جامعه ، جامعه ، جامعه .
دقت كردم ديدم در وقت پيمودن راه به نحو دايره راه طى مى كرد يك مرتبه برگشت و فرمود: اينها رفقاى شمايند كه كنار نهر آبى فرود آمده و براى نماز صبح وضو مى گيرند.
پس من از الاغ پياده شدم و خواستم سوار اسبم شوم نتوانستم آن آقا پياده شد و بيل را در برف فرو كرد و به من كمك كرد تا سوار شدم و سر اسب را به طرف رفقايم بر گردانيد من در اين هنگام با خود گفتم اين شخص كى بود كه به زبان فارسى حرف مى زد و حال آنكه زبانى جز تركى و مذهبى جز عيسوى در آن نواحى نبود و چگونه با اين سرعت مرا به قافله رساند؟
برگشتم پشت سر خود را نگاه كردم ديدم كسى نيست .(5)



موضوعات مرتبط: داستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ پنج شنبه 23 آذر 1391 ] [ 4:22 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

« ارزش گریه بر امام حسین (ع) از زبان امام عصر(عج) »

 سید بحرالعلوم (ره) به قصد تشرف به سامرا تنها به راه افتاد ، در بین راه راجع به این مسئله ، كه گریه بر امام حسین (ع) گناهان را می آمرزد ، فكر می كرد، همان وقت متوجه شد كه شخص عرب سوار بر اسب به او رسید و سلام كرد ، بعد پرسید : جناب سید درباره چه چیز به فكر فرو رفته ای ؟ و در چه اندیشه ای ؟ اگر مسئله علمی است بفرمایید شاید من هم اهل علم باشم ؟ سید بحرالعلوم فرمود : در این باره فكر می كنم كه چطور می شود خدای متعال این ثواب رلبه زائران و گریه كنندگان بر حضرت سیدالشهدا (ع) می دهد مثلا در هر قدمی كه در راه زیارت بر می دارد ، ثواب یك حج و یك عمره در نامه عملش نوشته می شود و برای هر یك قطره اشك تمام گناهان صغیره و كبیره اش آمرزیده می شود ؟ 

آن سوار عرب فرمود : تعجب نكن ! من برای شما مثالی می آورم تا مشكل حل شود . سلطانی به همراه درباریان خود به شكار می رفت ، در شكارگاه از همراهیانش دور افتاده و به سختی فوق العاده ای افتاده و بسیار گرسنه شد . خیمه ای را دید و وارد آن خیمه شد ، در آن سیاه چادر ، پیرزنی رابا پسرش دید ، آنان گوشه خیمه عنیزه ای ( بز شیرده ) داشتند و از راه آن ، زندگی خود را می گرداندند . وقتی سلطان وارد شد ، او را نشناختند ، ولی به خاطر پذیرایی از مهمان آن بز را سر بریده و كباب كردند ، زیرا چیز دیگری برای پذیرایی نداشتند .  سلطان شب را همان جا خوابید و روز بعد از ایشان جدا شد و به هر طوری كه بود خود را به درباریان رسانید و جریان را برای اطرافیان نقل كرد . 

در نهایت از ایشان سوال كرد : اگر بخواهیم پاداش میهمان نوازی پیرزن و فرزندش را داده باشیم ، چه عملی باید انجام بدهم ؟ یكی از حضار گفت : به او صد گوسفند بدهید . دیگری كه از وزراء بود ، گفت : صد گوسفند و صد اشرفی بدهید . یكی دیگر گفت : فلان مزرعه را به ایشان بدهید .  سلطان گفت : هر چه بدهم كم است ، زیرا اگر سلطنت و تاج و تختم را بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام ، چون آنها هر چه داشتند به من دادند من هم باید هر چه را دارم به ایشان بدهم تا سر به سر شود .  بعد سوار عرب به سید فرمود :

حالا جناب بحرالعلوم ، حضرت سیدالشهداء (ع) هر چه از مال و منال و اهل و عیال و پسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پیكر داشت همه را در راه خدا داد ، پس اگر خداوند به زائران و گریه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد ، نباید تعجب نمود ، چون كه خدا كه خدائیش را نمی توان به سیدالشهدا (ع) بدهد ، پس هر كاری كه می تواند انجام می دهد ، یعنی با صرف نظر از مقامات عالی خودش ، به زوار و گریه كنندگان آن حضرت ، در جایی عنایت می كند در عین حال این ها را جزای كامل برای فداكاری آن حضرت نمی داند .  

چون شخص عرب این مطالب را فرمود ، از نظر سید بحرالعلوم غایب شد .    

 



موضوعات مرتبط: داستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ سه شنبه 30 آبان 1391 ] [ 10:54 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

سفارش آیت الله بهجت درباره زیارت عاشورا

 


 

 

توصیه آیت الله بهجت به زیارت عاشورا
از آیت الله بهجت پرسیدند: داستان ها و قضایایى از کسانى که پیوسته زیارت عاشورا مى خواندند و به این صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در این باره چیست؟
ایشان پاسخ داده اند که: متن زیارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زیارت رسیده است که حضرت صادق (علیه السلام) به صفوان مى فرماید: این زیارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت کن. به درستى که من چند چیز را بر خواننده آن تضمین مى کنم: 1. زیارتش قبول شود. 2. سعى و کوشش وى مشکور باشد 3. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و ناامید از درگاه خدا برنگردد.
اى صفوان! این زیارت را با این ضمان، از پدرم یافتم و پدرم از پدرش...تا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و حضرت امیر نیز از رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از جبرئیل و او هم از خداى متعال نقل می کند و هرکدام این زیارت را با این ضمان، تضمین کرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم یاد نموده که: هرکس این زیارت و دعا را بخواند، دعا و زیارت وى را بپذیرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم.
و از سند او استفاده مى شود که زیارت عاشورا از احادیث قدسى است و همین مطالب، سبب شده است که علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغولیت هاى علمى و مراجعاتى که داشتند - به خواندن آن مقید بودند تا جایى که استاد ما، مرحوم حاج شیخ محمد حسین اصفهانى، از خداوند خواسته بودند که در آخر عمرشان، زیارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعایشان هم مستجاب شد و پس از پایان این زیارت، درگذشتند.
تقید شیخ صدرا بادکوبه ای به زیارت عاشورا
شیخ صدرا بادکوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقید به زیارت عاشورا بود که به هیچ عنوان، آن را ترک نکرد و کسى باورش ‍ نمى آمد که ایشان، این چنین پاى بند به عبادات و زیارت عاشورا باشد.
یکى از بزرگان هم نقل مى کردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشریف) دیدم پیرمردى نورانى، مشغول زیارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد که زائر است. نزدیک او رفتم ؛ حالت کشف براى من نمودار شد و حرم امام حسین (علیه السلام) و زائران آن حضرت را که مشغول رفت و آمد و زیارت بودند، مشاهده کردم! (شرح زیارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: 33-36.) 
سبب آستان بوسی اهل بیت (ع) از سوی شیخ انصاری
مسلمانان در شان اهل بیت (علیه السلام) در غایت اختلاف اند، چنان که در مورد قرآن نیز چنین هستند. برخى آن قدر ضعیف هستند که در بوسیدن ضریح آن ها شک و اعتراض دارند.
آقایى ظاهرا به مرحوم شیخ انصارى که حرم یا ضریح را بوسید، اعتراض ‍ کرد که آقا شما هم؟! برعکس مرحوم دربندى به ایشان گفت: آقا کار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضریح حرم حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را ببوس. شیخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم که گرد و خاک پاى زوار است! در یکى از زیارت حضرت سید الشهداء (علیه السلام) آمده است:
ثم قبل الضریح من اءربع جوانبه. بحار الانوار 98: 336؛ اقبال الاعمال: 712.
منبع: آینه حقیقت امام حسین علیه السلام در کلام آیت الله بهجت - رحمتى

 



موضوعات مرتبط: داستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ سه شنبه 30 آبان 1391 ] [ 10:24 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

رفع وبا با زیارت عاشورا (2 )

 آقاى حاج سید احمد زنجانى در كتاب "الكلام یجر الكلام" از مرحوم آیة الله آقاى حاج شیخ عبدالكریم حائرى یزدى نقل میكند كه فرمود من و آقاى آقامیرزا على آقا، آقازاده میرزاى شیرازى و آقا سید محمود سنگلجى در سامرا شبى روى پشت بام در خدمت مرحوم آقاى میرزا محمدتقى شیرازى درس میخواندیم. در حین درس استاد بزرگ ما مرحوم آقاى سیدمحمد فشاركى تشریف آوردند در حالی كه آثار گرفتگى و انقباض در بشرهاش پیدا بود. معلوم شد شنیدن خبر بروز«وبا»  در عراق ایشان را اینگونه منقلب كرده است.

فرمود شما مرا مجتهد میدانید؟ عرض كردیم بلى .

فرمود عادل میدانید؟ عرض كردیم بلى .

فرمود من به تمام زن و مرد شیعه سامرا حكم میكنم كه هر یك از ایشان یك فقره از زیارت عاشورا را به نیابت نرجس خاتون والده ماجد امام زمان(سلام الله علیه) بخوانند و آن مخدره را نزد فرزند بزرگوارش شفیع قرار دهند كه آن حضرت از خداوند عالم بخواهد كه خدا شیعیان مقیم سامرا را از این بلا نجات دهد.

همین كه این حكم صادر گردید از ترس و بیم همه شیعیان مقیم سامرا حكم را اطاعت كرده زیارت عاشورا را به همان دستور خواندند در نتیجه یك نفر در سامرا تلف نشد در صورتی كه هر روز حدود پانزده نفر از غیر شیعه تلف میشدند.


برگرفته از کتاب زیارت عاشورا، تالیف حضرت آیة الله حاج سیداحمد میرخانی

 



موضوعات مرتبط: داستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ دو شنبه 18 ارديبهشت 1391 ] [ 2:6 قبل از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]

حكایت حاج محمدعلى یزدى در زیارت عاشورا(1)

محدث نورى در كتاب "دارالسلام" از ثقة الدین حاج محمدعلى یزدى كه مرد فاضل صالحى در یزد بود حكایتى نقل میكند.

حاج محمدعلى دائما مشغول كارهاى آخرتى خود بود و شبها در مقبرهاى كه جماعتى از صلحا در آن مدفونند به سر میبرد این مقبره خارج شهر یزد بود كه به مزار معروف است .

همسایهاى داشت كه از كودكى با هم بودند و نزد یك معلم میرفتند تا آن كه بزرگ شدند و او شغل عشارى پیش گرفت. پس از آن كه مرد او را نزدیك همان جایى كه دوست صالح وى شبها در آن بیتوته مىكرد، دفن كردند.

یك ماهى از فوت او نگذشته بود كه حاج محمدعلى او را در خواب دید كه در هیئت نیكویى است نزد او رفت و گفت من مبداء و منتهاى كار تو را میدانم . تو از كسانى نیستى كه احتمال نیكى درباره او رود. شغل تو هم مقتضى عذاب سختى بود پس به كدام عملت به این مقام رسیدى ؟

گفت همین طور است كه میگویى . من گرفتار عذاب سختى بودم تا دیروز كه زوجه استاد اشرف آهنگر در این مكان دفن كردند (اشاره به مکانی كرد كه نزدیك به صد متر از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین(علیهالسلام) سه مرتبه به زیارت وى آمدند و در مرتبه سوم امر فرمودند كه عذاب از این مقبره رفع شود و حالت ما نیكو شد و در وسعت و نعمت افتادیم .

از خواب بیدار شدم در حالی كه متحیر بودم آن شخص آهنگر را نمىشناختم. در بازار آهنگران به جستجو پرداختم و او را پیدا كردم . پرسیدم آیا زوجهاى داشتى؟ گفت آرى داشتم، دیروز فوت كرد و او را در فلان (مكان همان موضع را نام برد) دفن كردم . پرسیدم آیا به زیارت حضرت ابا عبدالله علیهالسلام رفته بود؟ گفت: نه. گفتم ذكر مصائب او میكرد.؟ گفت نه. گفتم مجلس عزادارى داشت؟ گفت نه. آنگاه پرسید چه میخواهى؟ خواب خود را نقل كردم و گفت: او فقط مواظبت بر خواندن زیارت عاشورا داشت .

 



موضوعات مرتبط: داستانکداستانهایی از کرامات خواندن زیارت عاشورا
[ شنبه 16 ارديبهشت 1391 ] [ 7:33 بعد از ظهر ] [ حسن نارنج پور ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد